دل!!!
خیلی وقت است که دلم برای کسی تنگ است
.
خیلی وقت است این دل بهانه میگیرد
.
دلم تنگ است و از این دلتنگی چشمهایم
بارانیست .
چشمهایم بارانیست و دلم هوای او
را کرده است.
یک عالمه درد دل در این دل
خسته نهفته است.
دلم تنگ است برای لحظه ای
دیدار ، برای لحظه ای نگاه به چشمانش .
دلم
برای کسی تنگ است که او در کنارم نیست .
دلم بدجور هوایش را کرده است .
در این حال و هوا ، در این لحظه های پر از تنهایی آرزو
داشتم او در کنارم بود.
حالا که در کنارم
نیست احساس تنهایی میکنم و این دل در حسرت یک لحظه دیدار با اوست .
این دل بی طاقت برای کسی تنگ است.
کسی که آتش دلتنگی را در دلم نشانده است ، اما در کنارم
نیست تا این آتش را خاموش کند.
و همچنان
این آتش، قلبم را می سوزاند .
خیلی وقت است
دلتنگ کسی هستم.
خیلی وقت است دلم هوای کسی
را کرده است.
به چه کسی بگویم درد این دل
را ، من که به جز او همدلی را ندارم.
به چه
کسی بگویم راز این دل را ، من که به جز او همرازی را ندارم.
در کنار چه کسی قدم بزنم ، نگاه به چشمان چه کسی کنم ،
دستان چه کسی را بگیرم مگر به جز او چه کسی را دارم.
در این دنیای بزرگ تنها اوست که مرا دلتنگ خودش کرده
است.
کاش در کنارم بود ، کاش تنها لحظه ای
او را میدیدم تا درد این دل پر از نیاز را به او میگفتم ، درد دلتنگی هایم را برایش
میگفتم.
دلم برای کسی تنگ است ، ولی او
کجاست که بداند در این گوشه از این دنیا دلی است که در حسرت دیدار با او همچنان
چشم به راه نشسته است...